ارسال شده توسط:تحریریه kgroup بخش: معماری گروه:گوناگون راهی که از بتهوون و بزرگی روح آزادهاش به قدر دیدن هنر برای هنر آغاز شد رویکردهای هنرمندان فصیح و ژرفاندیش تاریخ در تمامی گستره هنر، از موسیقی و معماری گرفته تا ادبیات و اپرا و نقاشی حاوی یک اصل بدون تغییر است : تلاش و دقت برای انطباق هرچه دقیقتر میان محتوایی که هنرمند سعی در بیان و ایجاد آن دارد با فرم؛ فرمی که شکل بیرونی و مشخص اثر هنری است و مخاطب، بیننده و شنونده اثر در نهایت با آن سروکار دارد و اساسا بدون فرم، سخن گفتن از ماهیت اثر هنری، بیمعنا خواهد بود. در خصوص این مهم خوشبختانه مصادیق بس ارزشمندی در تاریخ هنر وجود دارد که حد اعلای اثر هنری در انطباق فرم و معنا هستند. بنای طاق پیروزی پاریس، یک بنای مسکونی و حتی تجملی نیست و در عرصه معماری حتی بنای عظیمی در مقابل بسیاری از بناهای قرون هجدهم و نوزدهم محسوب نمیشود. بلکه یک نماد شگرف است از مفهوم شکوه، جذبه بصری، تجلی پیروزی و دربردارنده مفهوم ایثار برای تحقق پیروزی که بنا به دستور ناپلئون بناپارت آغاز و پایان یافت؛ آن هم در مقطعی که فرانسه که در آن دوران پرجمعیتترین کشور اروپا و حاکم بلامنازع غرب و میان اروپا بود و سپس تمامی ایتالیای شمالی، بخش اعظم پروس، هلند، دانمارک، لهستان و بلژیک و بخش مهمی از اتریش- مجارستان را ملک طلق ناپلئون ساخت. اما طاق پیروزی پاریس، صرف نظر از پیشینه سیاسی،حاکمیتی شخص ناپلئون و حتی فرانسه آن عصر، پیام شکوه و هیمنه در عین سادگی عصر کلاسیسم اروپا را به دقیقترین شکل این مفهوم انتقال میدهد. نامهای ایثارگران کشته در راه اعتلای فرانسه که زیر قوسهای طاق حک شده، شمایل زیبا و در عین حال خلوت بنا از روبرو در هیأتی تابناک آن هم بدون هیچرنگ و کاشیکاری و نقاشیهای باشکوه اروپای پس از رنسانس، به راستی شکوه و تأثیر اثر را در ذهن انسان آن هم در سادهترین صورت ممکن نه تنها مضاعف بلکه تا ابد جاودان میسازد.از همین روست که در گستره تاریخ اندیشهها، این بنا (و آثاری چنین) به شکل حیرت انگیزی محل اتصال با جنگ، صلح، فرهنگ و مفهوم حاکمیت سیاسی نیز میشوند. هنگامیکه واپسین امپراطور فرانسه، ناپلئون سوم که هم برادرزاده ناپلئون بناپارت بود و هم نوه او! (ناپلئون سوم فرزند لویی بناپارت، برادر کوچک ناپلئون بود که با دختر ناتنی ناپلئون، دختر ملکه ژوزفین از همسر پیشیناش که یک نظامی عصر انقلاب بود ازدواج کرد) پس از جنگ (۱۸۷۰-۱۸۷۱)از قوای تازه نفس و چالاک پروس، در عصر ویلهلم اول و دوران صدرات عظمای بیسمارک(صدراعظم پولادین) شکست خوردند. یکی از شرایط انعقاد پیمان، ترک مخاصمه میان فرانسه امپراطور گریخته و ارتش پروس برقرار شد وقوای مولتکه(رئیس ستاد ارتش کل پروس) در پاریس و از آستانه طاق پیروزی رژه رفتند ! گویی این بنا قرار بود از دوران اوج ناپلئون فاتح اروپا، سپس شکست او در ۱۸۱۴ و تبعید به سنت الب و نهایتا شکست او در واترلو در ۱۸۱۵ در تمامی ادوار بعد همچون سال ۱۸۷۱و رژه ارتش پروس به شکل نمادین از بنای شکوهمند عصر بناپارت بعنوان وجهه ای از قدرت تازه سربرآورده آلمان محسوب شود. در جنگ اول جهانی بهواقع مطابق تمامی اسناد و مدارک، یکی از آرزوهای ولیهلم دوم، نوه ویلهلم اول، فتح پاریس و ساندیدن از قوای مقتدر آلمان هنگام رژه از زیر طاق نصرت بناپارت بود! آرزویی که هرگز محقق نشد و ویلهلم دوم تا دم مرگ در تبعیدش در هلندحسرت آن را کشید. سپس در ۱۹۴۰ و پیروزی رعدآسای ارتش آلمان (ورماخت) مجددا صدها تصویر و فیلم، رژههای بزرگ وکوچک قوای آلمان در کنار طاق پیروزی ناپلئون را ثبت کرد تا آن هنگام که چهارسال بعد قوای متفق این بار پس از پیشرفت از سواحل فرانسه تا پاریس پیش آمدند و مجددا این بنا نماد پیروزی متفقین و ارتش آزاد فرانسه(به رهبری شارل دوگل) شد. این بهواقع گوشه ناچیزی است از استمرار اثر هنری در پهنه تاریخ؛ تاریخ و هنری که بهمراتب عمیقتر و طولانیتر از آنچه به نظر میرسد در تعیین رخدادها و سیر تاریخ نقش ایفا میکنند. شاکله اندیشه و هنر هنرمندان به واسطه این ژرفا و فراتاریخی بودن است که خودبخود این ویژگی را پیدا میکند که به گستره تأثیرگذاری بهمراتب طولانیتر و عمیقترنسبت به کل تاریخ دست یابد. در کمال تأسف رشد جمعیت و انطباق کمیت انسانی با فضا و امکانات محدود بهشکل سریع و فراگیر،ابتدا معماری و سپس موسیقی و سینما (که خود محصول دوران جدید است) را نه تنها بشکل اخص تحت تأثیر قرار داده بلکه معنای هنرمند نیز لاجرم به اشتباه به صنعتگر نسبت داده میشود. هر چند که هم در معماری هم در موسیقی فخیم کلاسیک و بهویژه نقاشی کماکان آن باریکه ناب اثر هنری به حیات خود ادامه میدهد. همچنین علیرغم آنکه همواره این نوع خاص اثر هنری (یعنی شکل دقیق فخیم معماری موسیقی و نقاشی)حتی در اوج دوران باروک و کلاسیسم باز هم در اقلیت بوده ،اما بخصوص در هنر معماری یک تکلیف معین و رهیافت زیباشناختی در هنر اثر معماری ملموس بوده است. از کاخ های خاندانهای هابسبورگ (در اتریش)گرفته تا خاندان هوهنتزولرن(آلمان) و حتی اشراف بریتانیا و کتابخانههای لییژ و هایدلبرگو آکسفورد، بهراستی به هیچوجه هدف غایی اثر معماری را چون امروز صرف ساخت و اسکان در بنا یا حتی رضایت محض صاحب کار لحاظ نکرده اند و در همه آنها (بهویژه از قرن پانزدهم میلادی و توسعه هنر عصر انسانگرایی ایتالیا) همواره بی چون و چرا رویکرد کمالگرایانه، برداشتهای جدید از مفهوم زیبایی و ایجاد صمیمیت و میل به حرکت در هنر معماری به موازات دقت کمالگرایانه فرانتس هالس و دورر و رامبرانت (در نقاشی) در حال حرکت بودهاست. جایگاه موسیقی علیرغم آنکه تا ربع آخر قرن هجدهم هرگز در خور آن تکریم نشد اما با ظهور بتهوون با شخصیتی منحصربه فرد و عدم پذیرش هرگونه تسلط از جانب صاحبان مقام و ثروت و پذیرش سختیهای طاقتفرسا و عدم تمایل به هنر سفارشی، به آزادی و رفعتی انجامید که تا یک قرن قبلتر از آن نوابغی چون باخ و ویوالدی همواره از آن بهره کمی داشتند. آنچه در وصیتنامه او آمده که «تا میتوانیم نیکی کنیم، آزادی را از هر چیز گرامیتر بداریم و هرگز بخاطر تخت پادشاهی هم به حقیقت خیانت نکنیم» کوبیدن پرچمی بود که کمتر از نیم قرن بعد باعث شد وردی (مصنف بزرگ اپرا) با حق تألیف شاهکارهایش در نیمه عمر به خرید مزرعهای بزرگ نائل شود و پیکاسو یک قرن بعد با فروش تنها یکی از تابلوهایش یک جزیره بخرد. این راهی بود که از بتهوون و بزرگی روح آزادهاش به قدر دیدن هنر برای هنر آغاز شد. دوشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۷ 0 آراء نظرات شما هم می توانید در مورد این موضوع نظر دهید. کاربر گرامی چنانچه تمایل دارید، نقد یا نظر شما به نام خودتان در سایت ثبت شود، لطفاً وارد سایت شوید. نام: * ایمیل: * نظر :
شما هم می توانید در مورد این موضوع نظر دهید. کاربر گرامی چنانچه تمایل دارید، نقد یا نظر شما به نام خودتان در سایت ثبت شود، لطفاً وارد سایت شوید. نام: * ایمیل: * نظر :